stubborn love [5]
چند مین بعد
رسیدم خونه
هیچکی خونه نبود.
رفتم تو اتاقم هانی سرجایه همیشگیش نبود
معلوم بود که پسرا آمده بودن خونه و فکر کنم نودل خوردن
داشتم دنبال هانی تو خونه میگشتم که به گوشیم یه پیام آمد ،
ناشناس بود.
کوک بود.:
*سلام الیا
*جونگ کوکم
*شمارتو از منشیت گرفتم
فهمیدم که شمارمو از منشی گرفته ولی کی وقت کرد؟
همینجوری که داشتم به کوک پیام میدادم هانیو جلو پام دیدم که داشت پاشو میزد زمین
هر وقت این کارو میکنه یعنی میگه: به جان جدت بهم غذا برسون
چتمو با کوک تموم کردم ،گوشیمو گذاشتم رو میز کنار تخت رفتمو از تو یخچال یه هویج برداشتم دادم به هانی
بعد تموم شدن غذاش گذاشتمش سر جاش و خودمم سرمو گذاشتم رو بالشت تا حداقل ۲ ساعت بخوابم و بعد به کارایی خونه برسم
#Bts
#army
رسیدم خونه
هیچکی خونه نبود.
رفتم تو اتاقم هانی سرجایه همیشگیش نبود
معلوم بود که پسرا آمده بودن خونه و فکر کنم نودل خوردن
داشتم دنبال هانی تو خونه میگشتم که به گوشیم یه پیام آمد ،
ناشناس بود.
کوک بود.:
*سلام الیا
*جونگ کوکم
*شمارتو از منشیت گرفتم
فهمیدم که شمارمو از منشی گرفته ولی کی وقت کرد؟
همینجوری که داشتم به کوک پیام میدادم هانیو جلو پام دیدم که داشت پاشو میزد زمین
هر وقت این کارو میکنه یعنی میگه: به جان جدت بهم غذا برسون
چتمو با کوک تموم کردم ،گوشیمو گذاشتم رو میز کنار تخت رفتمو از تو یخچال یه هویج برداشتم دادم به هانی
بعد تموم شدن غذاش گذاشتمش سر جاش و خودمم سرمو گذاشتم رو بالشت تا حداقل ۲ ساعت بخوابم و بعد به کارایی خونه برسم
#Bts
#army
۱.۶k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.